اثیره

ساخت وبلاگ
امروز در عکست دقت کردم و فهمیدم با شانه هایت گریه را آغاز کردی . صورتم را چرخاندم تا خجالت زده نشویی اما تو که اینجا نبودی؟در معاشرت با آدمها بارها صورتم را چرخانده ام. تا غم را در چشمانم  نبینند این بارهم همینطور ...در عکس زنی است. نشسته بر روی مبل نیمه استیل به رنگ . کرم طلایی تجملی انگار از سفری. دور میایید رفیقی «خون چکان»زنی که نتوانسته با قسمتی از زندگیش کنار بیایید طی حادثه ای روح و روانش را گم کرده در عکس به چشمان زن نگاه می کنم هراس و اندوهی پنهان در پشت چشمها و کلماتش دارد . من از نگاهش. در عکس. میفهمم و دقت کردم و فهمیدم او هر روز با شانه هایش گریه کرده است .  اثیره...
ما را در سایت اثیره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asirea بازدید : 105 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 22:01

در تهران بدنیا آمدم

در هفت سالگی به مدرسه رفتم

در خانواده ای پر جمعیت  و شلوغ بزرگ شدم

در یازده سالگی شعر گفتم

با انقلاب بزرگ شدم

دروغ نگفتم ،دروغ شنیدم

به بچه های حلبی آباد کتاب بخشیدم

در نوزده سالگی وارد دانشگاه شدم 

در جنگ از رفتن بعضی ها گریه کردم 

با آمدن  - برخی شاد شدم 

در تمام این سالها از جدایی و حسرت  نوشتم

در تمام عمر عاشقی کردم

اثیره...
ما را در سایت اثیره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asirea بازدید : 101 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 22:01

از خودم پرسیدم :تو با بیماری سختت چه می کنی؟آن. دوره. هراس را خوب می شناسم چون از سر گذراندم و خدا را شکر پشت سرگذاشتمش،گرچه هنوز مراقبت می کنم  اما آن صبح بیداری های سه صبح و درد کف پاهام و هراس و وحشتی وصف ناپذیر هیچ واژه و کلامی و هیچ استدلالی حریفش نمی شود،هیچ چیز غیر از مسکن و دراز کشیدن در تاریکی  روز، یا حمام آب داغ حریفش نمی شود.گاهی فکر می کنم آیا بیماری باعث شد دگرگون بشوم یا خردمند تر؟به دوران طلایی پا گذاشتم یا به احساساتم نزدیکتر شده ام؟ام انگار انسان بهتری شدم گوش هایم تیزترشدند چشمانم با دقت تر می بیند و بیماری بهم. نگفته بود عاشق تر شده ام حتی خوابش را هم. نمی دیدم جزییات خصوصی زندگی ام را به درمانگرم بگوییم و یا به خانم دکتر زنان که در کلاس نقاشی دیده ام .احساس می کنم چیزی برخلاف میلم ،مرا به مقابله با آموزه های. فرهنگی و اجتماعیم هل میدهد.بعضی از نزدیکانم دوست ندارند از قسمت و رویه های  تاریک م بدانند وقتی در معرض. دیدشان قرار میدهم عکس العمل های جالبی را می بینم.من هم  بسیار مدیون آن بیماری هستم .به خودم بارها گفته ام  درست  زتدگی کن ایمان داشته باش که فقط خوب بودن سیال و جاریست .چیزهای زیادی آموختم عشق به خانواده و اقوام دیدن طبیعت ،لذت از مشاهده ها و تغییر فصل ها ، خوشحالم یاد گرفته ام چطور از زندگی لذت ببرم یاد گرفتم به بودن فکر کنم به سرگرمی های  زندگی جذب نشوم از روزمرگی ها  خودم  را   رها کردم با معجزه بودن همراه شدمیونگ از اینکه گفته تنها یک درمانگر زخمی می تواند حقیقتا درمان کند اثیره...
ما را در سایت اثیره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asirea بازدید : 110 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 22:01